وارد شوید
ثبت نام کنید
گریه کردیم به حال دل مان خندیدند
عشق را از دل خونپاره ی ما دزدیدند
ما علی رغم غم خویش محبت کردیم
مثل سگ جف زده گرد سر ما چرخیدند.
ما دل ایینه را دست رفاقت دادیم
سنگ را جای دل خویش به ما بخشیدند
کج دلانی که به هر جای نگه میبردند
خویش را از نگه اینه کج میدیدند
عاقبت هیچ کسی چتر حمایت نگشود
مثل باران شده از قسمت خود باریدند
آن قدر بیکس و بی سایه و بیروح شدند
اخرش از خود و از سایه ی خود ترسیدند